نامه
ها همين طور دارد از اکناف عالم مي رسد (اين اکناف را تازه ياد گرفته بودم
گفتم حتماً استفاده کنم،) من هم مجدانه به آنها پاسخ مي دهم. اين «مجدانه»
را هم از دولت نهم ياد گرفته ام که قريب به چهار سال است اساساً توي خط
مجدانه کار مي کند و ول کن هم نيست،
محمدرضا باهنر؛ از اينکه نايب
رئيس مجلس نامه هايي به اين قشنگي مي نويسد آدم احساس مسرت با دوز بالا مي
کند. برايم نوشته يي «از تريبون مجلس له يا عليه افراد صحبت نشود.» چشم.
من ديگر يک کلمه از اين جور حرف ها نمي زنم. خوشم مي آيد که شما و ساير
دوستان اصولگرام واو به واو، نعل به نعل، اين نکات را رعايت مي کنيد. مثل
همين آقاي رسايي که گويا صحبت هايشان عليه خاتمي نبوده. دوستان مي گويند
ايشان فقط يک مقدار شعر نو سروده اند، البته بعضي اقوال هم هست که مي
گويند ايشان داشته پشت تريبون مجلس خاطره تعريف مي کرده و از معلم کلاس
چهارم شان براي نمايندگان حرف مي زده. يک نقل قول هم شنيده ام که رسايي
هيچ کدام از اين حرف ها را نزده بلکه داشته در واقع مثال مي زده که اين
جور حرف ها را نزنيد، خوبيت ندارد، محمدرضاجان تو خيالت راحت. کسي از اين
حرف ها نمي زند،
ماريو بارگاس يوسا؛ ماريو، جداً خوشحالم کردي. در
نامه ات گفته بودي معاون وزير ارشاد حرف هايي زده و گفته «سوربز» يک رمان
طرفدار امريکايي ها است و به خاطر اين خوش خدمتي ها به تو نوبل خواهند
داد. حالا چرا ناراحتي ماريو؟ راستش من اين کتاب را خوانده ام. واقعيت
اينکه صرفاً و صرفاً براي افشا کردن اهداف امريکايي تو، تمام کارهاي ترجمه
شده به فارسي ات را خوانده ام و همه را در کتابخانه ام دارم و براي برملا
کردن نيات تو از طرفدارانت محسوب مي شوم، اما در راستاي حرف معاون وزير
بايد پيشنهاد بدهم اسم کتاب هايت را عوض کني. به جاي «جنگ آخرالزمان» «جنگ
هاي امريکا آخرشه،»، به جاي «سوربز» «پول هايي که امريکايي ها به عمال شان
مي دهند براي خوشي»، به جاي «مرگ در آند» «زندگي در نيويورک حال مي ده»،
و...
علي اکبر جوانفکر؛ نامه هيچ کس نمي توانست مثل نامه تو من را
به وجد بياورد، «کارکرد صدا و سيما هيچ جا به نفع دولت نبوده است.» به اين
جمله نامه ات که رسيدم خواستم طنزنويسي را کنار بگذارم و بگويم استاد،
استاد، دل منو بردي، من قول مي دهم از اين به بعد معني لغات «هيچ جا» و
«به نفع» و «کارکرد» را کلاً از ته عوض کنم، خيالت راحت،
Ebrahimeraha@gmail.com