انجمن سخن دل
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

انجمن سخن دل

اگر عاشقی اگر معشوقی اگر دل شکسته ایی اگر اسیر عشقی و اگر شیدایی اینجا خانه توست
 
الرئيسيةPortalأحدث الصورجستجوثبت نامورود
المواضيع الأخيرة
» عشق و محدودیت
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالسبت مارس 31, 2012 3:02 am من طرف borzu31

» سفرهای نوروزی بار دیگر باز راه رسید
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالسبت مارس 07, 2009 10:29 pm من طرف شکیلا آسایش

» بررسی چهارشنبه‌سوری
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالسبت مارس 07, 2009 10:20 pm من طرف شکیلا آسایش

» موسیقی ،نوروز و رسالت های ملی ومیهنی
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالسبت مارس 07, 2009 10:07 pm من طرف شکیلا آسایش

» آیا می دانی که ؟
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالسبت مارس 07, 2009 9:56 pm من طرف شکیلا آسایش

» ازدواج سرآغاز آرامش
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالسبت مارس 07, 2009 9:50 pm من طرف شکیلا آسایش

» درست کار کنیم تا سلامت بمانیم
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالسبت مارس 07, 2009 9:47 pm من طرف شکیلا آسایش

» در اقدامی غیر منتظره، بیل گیتس تعدادی پشه مالاریا در سالن کنفرانس رها کرد
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالإثنين مارس 02, 2009 12:50 pm من طرف sora

» دانلود موسیقی متن کارتون های خاطره انگیز
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالإثنين مارس 02, 2009 12:20 pm من طرف sora

» از ارد بزرگ تا برایان تریسی
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالجمعة فبراير 13, 2009 1:54 pm من طرف الهام

ورود
نام كاربر:
كلمه رمز:
ورود اتوماتيك در بازديدهاي بعدي: 
:: كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟
بخش
Navigation

 Portal
 صفحه اصلي
 ليست اعضا
 مشخصات فردي
 پرسشهاي متداول
 جستجو

تصويت
جستجو
 
 

نتائج البحث
 
Rechercher بحث متقدم

 

 اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
katayun
دوست تازه
دوست تازه
katayun


تعداد پستها : 20
تاريخ التسجيل : 2009-01-23
العمر : 40

اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Empty
پستعنوان: اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني   اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالخميس فبراير 05, 2009 3:59 pm

اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني
دهه فجر براي ما بچه‌ها حال و هواي خاصي داشت. ده روز جشن و شادي، 10 روز برنامه و مراسم و مسابقه و به اين در و آن در زدن براي تزيين سالن و بستن كاغذكشي و لوسترهاي كاغذي و از اين جور چيزها جوري ذوق‌زده‌مان ميكرد كه انگار خودمان هم در به وجود آمدن اين اتفاق يعني انقلاب سهيم بوده‌ايم
دهه فجر براي ما بچه‌ها حال و هواي خاصي داشت. ده روز جشن و شادي، 10 روز برنامه و مراسم و مسابقه و به اين در و آن در زدن براي تزيين سالن و بستن كاغذكشي و لوسترهاي كاغذي و از اين جور چيزها جوري ذوق‌زده‌مان ميكرد كه انگار خودمان هم در به وجود آمدن اين اتفاق يعني انقلاب سهيم بوده‌ايم.

در كنار همه اينها برنامه‌هاي ويژه تلويزيون، براي پر شدن تمام كودكيمان كافي بود. به خانه رسيده و نرسيده مي‌نشستيم پاي تلويزيون و از برنامه‌هاي مخصوص آن روزها‌‌ لذت مي‌برديم.

اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني 23806_569يكي از اين برنامه‌ها مجموعه «چاق و لاغر» بود. داستان دو كارآگاه عروسكي كه به خيال خودشان مدام دنبال خراب كردن حال و هواي انقلاب بودند ولي هميشه خودشان ضايع مي‌شدند و هيچ كاري نمي‌توانستند از پيش ببرند.

وقتي داشتيم سوژه‌هاي اين ويژه نامه‌ها را بالا و پايين مي‌كرديم، اين سوژه كه بعد از اين همه سال به اين دو تا كارآگاه احمق و به قول خودشان «كله پوك» بپردازيم، راحت تر از همه سوژه‌ها تاييد شد. آن موقع بود كه فهميدم پيشنهاد پرت و پلايي نداده‌ام و اين دو نفر فقط براي من خاطره انگيز و به يادماندني نيستند.

از برنامه كودك‌هاي دهه 60 و 70 تقريبا محال است برويد سراغ برنامه موفقي و ردي و نشاني از زوج بيرنگ و رسام تويش پيدا نكنيد. «چاق و لاغر» هم يكي از همان‌هاست ديگر.

براي خود بيرنگ هم خيلي جالب است كه بعد از اين همه سال مي‌خواهم راجع به اين دو تا موجود حرف بزنم. اول خنده اش مي‌گيرد و بعد سعي مي‌كند با كنار زدن لايه‌هاي غبار از ذهنش با هم برويم به سراغ آن روزها: «اين‌ها تجربه‌هاي گران قيمتي بود كه ادامه پيدا نكرد.»

موقع پخش چاق و لاغر، ما بچه بوديم و براي همين از بيرنگ به عنوان يكي از سازندگان كار مي‌خواهم تاريخچه مختصر و مفيدي از شكل گرفتن كار را برايم بگويد. از آن روزها تقريبا خيلي گذشته و طبيعتا بيرنگ خيلي يادش نمي‌آيد كه سال تولد چاق و لاغر چه سالي بوده. ولي خوب يادش هست كه چاق و لاغر اوليه دو تا عروسك باتو مي‌بودند كه چشم ديدن بچه‌ها را نداشتند. عروسك باتومي ‌يعني عروسكي كه يك دست مي‌رود تويش و دست ديگرش هم با سيم تكان مي‌خورد.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
katayun
دوست تازه
دوست تازه
katayun


تعداد پستها : 20
تاريخ التسجيل : 2009-01-23
العمر : 40

اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Empty
پستعنوان: رد: اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني   اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني Icon_minitimeالخميس فبراير 05, 2009 3:59 pm

سري اول به صورت زنده در يكي از سالن‌هاي كانون پرورش فكري اجرا مي‌شد و كارگردانش ايرج طهماسب بود. سر و كله عروسك‌ها در نمايش‌هاي كوتاهي لابه‌لاي برنامه‌هاي مختلف پيدا مي‌شد و به دستور «رئيس بزرگ» شان تلاش مي‌كردند هرجوري شد آن جشن را كه به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب برپا شده به هم بزنند.

اما مسعود رسام كم و بيش ماجرا را دقيق‌تر به ياد مي‌آورد. مثلا تخمين مي‌زند كه اين برنامه مال سال 65 باشد و ايده اوليه‌اش هم مال ايرج طهماسب و كامبوزيا پرتوي بوده: «چاق و لاغر در سري اولشان آيتمي‌ بودند از يك برنامه كه در يكي از سالن‌‌هاي مدرسه رازي اجرا مي‌شد. من هم كارگردان تلويزيوني‌اش بودم.»

از اختلافشان سر محل اجرا كه بگذريم، هيچ كدامشان درست خاطرشان نيست نويسنده سري اول كار كي بوده؛ خود طهماسب مي‌نوشته با بيرنگ هم مثل اكثر كارهايي كه تهيه‌كنندگي كرده، دستي هم در نوشتنش داشته.

سال بعد هم اين دو عروسك كه هنوز هم باتومي‌بودند، آيتمي‌از يك برنامه تركيبي بودند كه همين دو تهيه كننده آن را براي بچه‌ها تهيه مي‌كردند. اما چيزي شايد خيلي برايتان جالب باشد كه بدانيد در اين سري دوم، عروسك گردان عروسك چاق، حسن پورشيرازي بود و حسن زارعي هم اين بار براي لاغره عروسك گرداني مي‌كرد و حرف مي‌زد. ضمن اين كه سعيد نيك‌پور، ايرج طهماسب و كامبوزيا پرتوي هم به عنوان كارگردان آيتم‌هاي مختلف با رسام و بيرنگ همكاري مي‌كردند.

چاق و لاغر عوض مي‌شوند
بيرنگ مي‌گويد: «خلاصه جرقه كار از همينجا خورد. وقتي استقبال شد، سال بعد هم كه با كارگردان‌هاي مختلف براي دهه فجر برنامه‌هاي تركيبي مي‌ساختيم، دوباره چاق و لاغر را هم گذاشتيم بينشان و كم كم به يك برنامه مستقل تبديل شد. اين ماجرا يكي دو سالي ادامه پيدا كرد تا اين كه در سال 67 يا 68 چاق و لاغر از عروسك باتومي‌ به عروسك‌هاي پوشيدني و ماسك تبديل شدند.»

چيزي هم كه از اين دو تا عروسك بي‌قواره خرابكار بدشانس در ذهن ما مانده بيشتر همين قسمت‌هاي زنده است تا آن عروسك‌ها. بيرنگ ادامه مي‌دهد: «اينجا بود كه علي اصغر آزادان هم به عنوان تهيه‌كننده به من و رسام اضافه شد. كارگردان اين سري امير قهرايي بود و يادم نيست كه متن‌ها را من مي‌نوشتم يا قهرايي. بازيگر نقش چاق هم اسدالله يكتا بود. اسم لاغره را يادم نمي‌آيد؛ گمنام بود.»

نقش رئيس بزرگ را هم بازيگري به اسم «آهي» بازي مي‌كرد كه اسم كوچكش نه به ياد او مانده، نه رسام.

اصلا داستان چاق و لاغر چي بود؟
با رسام بقيه نكته‌هاي كار را هم مرور مي‌كنيم. جلوتر كه مي‌رويم، مي‌بينم خيلي چيزهاش از ذهنم پريده. اگر بخواهيم از اول اول ماجرا را شروع كنيم بايد بگوييم كه چاق و لاغر دو تا كارآگاه آبله و به قول خودشان «كله پوك» بودند كه يك آقابالاسر داشتند به اسم رئيس بزرگ.

اين رئيس بزرگ مدام به آنها ماموريت‌هاي خفن مي‌داد كه يك جورهايي براي بچه‌هاي انقلابي مشكل ايجاد كنند. مثلا بروند جايي را به هم بزنند و شر درست كنند ولي از بس چلاق و دست و پا چلفتي بودند، هميشه به مشكل برمي‌خوردند و نمي‌توانستند كاري از پيش ببرند.

بعد رئيس بزرگ آنها را توبيخ و تنبيه و اخراج مي‌كرد. لاغره با همه حماقتش رئيس دوم يا به قول خودشان «رئيس كوچيك» بود و چاقه ازش حساب مي‌برد. هروقت هم به مشكل برمي‌خورد، چاقه مي‌شد كتك خور؛ آن وقت لاغره هم همه دق دلي اش از رئيس بزرگ را سر او خالي مي‌كرد.

كم‌كم كار به جايي رسيد كه رئيس بزرگ رسما آنها را انداخت بيرون. براي همين در سري بعد، آنها مجبور شدند براي خودشان يك دفتر كارآگاهي خصوصي تاسيس كنند. پيشنهادهايي كه بهشان مي‌شد، خيلي دندان‌گير نبود. ولي خب مجبور بودند قبول كنند كه روزگارشان بگذرد. با اين حال از پس همان پيش نهادها هم برنمي‌آمدند، اما همين شكست‌ها آنها را پيش ما مثبت و محبوب مي‌كرد.

نوستالژي جذاب، نوستالژي دوست داشتني
بخشي از جذابيت كار تكيه كلام‌هايي مثل همين «كله پوك» بود كه بين چاق و لاغره رد و بدل مي‌شد. بخش ديگرش هم به صداي چاق و لاغر بر مي‌گشت و آن لحن خاصشان. از همين سري سوم و زنده شدن عروسك‌ها است كه پاي دوبله هم مي‌آيد وسط. چون حالا ديگر عروسك‌ها ماسك دارند و نمي‌شود كه مثل عروسك باتومي‌ خود عروسك گردان به جايشان حرف بزند.

لحن صحبت عروسك‌ها يادتان هست؟ يادآوري‌اش بعد اين همه سال حتي خود مسعود رسام را هم آن قدر سر ذوق مي‌آورد كه صداي گرفته لاغر را با آن «هاي» آخرش را تقليد مي‌كند و با هم بخنديم. ازش مي‌پرسم دوبلورهاي كار كي بوده‌اند كه باز يادش نيست. بيرنگ هم همين طور. هردوشان مي‌گويند بايد از دوبلورها بپرسي. فقط آدرس مي‌دهند كه از قرار معلوم دوبلورهاي چيچو و فرانكو بوده‌اند.

يكي از عوامل موفقيت كار اين بود كه براي شوخي‌هاي مجموعه از شوخي‌هاي كمدي‌هاي موفق استفاده مي‌شد و در بعضي جاها هم با ژانرهاي جدي شوخي مي‌كردند.

يك موردش اين بود كه مثلا چاق و لاغر در سري آخرشان در دفتر كارآگاهي شان ميز كاري داشتند كه هم ميز كار بود و هم اجاق گاز و آشپزخانه. مثلا چاقه براي ناهار ظهر مشغول پختن سيب زميني جوشانده بود كه يكهو سر و كله يك مشتري پيدا مي‌شد. آن وقت لاغره با مشت مي‌كوبيد توي كله‌اش و مي‌گفت: «زود باش جمعش كن، مشتري اومد كله پوك،‌هاي»!

نقش پررنگ جلوه‌هاي مثلا ويژه
يكي از چيزهاي بامزه اين مجموعه، ژيان عاليجنابان چاق و لاغر بود. ژياني كه البته با همه ژيان‌هاي ديگر فرق داشت. غير از گل منگلي بودنش، كه از همه ژيان‌هاي ديگر مستثنايش مي‌كرد، يك ويژگي ديگر هم داشت. آن هم اين كه هوشمند بود و خيلي وقت‌ها خود به خود حركت مي‌كرد. ولي نكته جالبش اين بود كه اين ويژگي درست در جهت عكس چيزي كه اين دو تا كارآگاه دست و پا چلفتي مي‌خواستند، عمل مي‌كرد و به جاي اين كه به دردشان بخورد برايشان دردسرساز مي‌شد.

كلا در سينما و مخصوصا در كمدي‌هاي سينمايي كمدي‌هاي دو نفره ويژگي‌هاي خيلي خاصي دارند و براي همين هم خيلي بهتر مورد توجه قرار مي‌گيرند

و حالا رسام راز بزرگ كودكي ما را اين جوري فاش مي‌كند: «جايي را كه پدال‌ها بود سوراخ كرده بوديم. وقت‌هايي كه قرار بود ماشين بدون راننده حركت كند، يكي از بچه‌ها آنجا كف ماشين مي‌خوابيد و با دست پدال‌ها را فشار مي‌داد. ولي در بقيه نماها بالاخره يكي مي‌نشست پشت فرمان.»

مي‌گويم «راز بزرگ كودكي» و رويش تاكيد مي‌كنم. چون ممكن است اين موضوع الان برايمان ساده و پيش پا افتاده باشد، ولي زمان خودش واقعا مجبورمان مي‌كرد كلي فسفر بسوزانديم و حدس بزنيم اين ژيان استثنايي چه طور بدون راننده راه مي‌رود؟!

از جلوه‌هاي ويژه ديگر اگر بشود همچين اسمي ‌رويش گذاشت كار دستگاه ارتباطي كارآگاهان با رئيس بزرگ بود. هر وقت لازم مي‌شد اين دستگاه مثل تونل زمان عمل مي‌كرد و بعد از اين كه كلي چراغ‌هاش روشن و خاموش شدند و يك عالم سر و صدا و دود و بخار ازش آمد بيرون، سر و كله رئيس بزرگ از تويش پيدا مي‌شد.

رسام مي‌گويد كه غير از لباس‌ها و ماسك‌هاي اصلي، دوتا عروسك تمام قد هم از آنها ساخته بودند براي وقتي كه لو مي‌رفتند و شكست مي‌خوردند و طرف مقابل هم با يك اردنگي از جايي كه بودند پرتشان مي‌كرد بيرون يا از يك ساختمان بلند چند طبقه مي‌انداختشان پايين. اين جور صحنه‌ها هم جزء صحنه‌هاي تكرارشونده كار بود كه مي‌دانستيم بالاخره اتفاق مي‌افتد، ولي باز هم دوست داشتيم بدانيم اين كارآگاهان زبل چطوري دستشان رو مي‌شود و شكست مي‌خورند.

جذابيت كمدي‌هاي دونفره
كلا در سينما و مخصوصا در كمدي‌هاي سينمايي، كمدي‌هاي دو نفره ويژگي‌هاي خيلي خاصي دارند و براي همين هم خيلي بهتر مورد توجه قرار مي‌گيرند. نمونه‌هايش هم خيلي زياد است. ولي يك ويژگي تكنيكي و كارگرداني اين جور كارها از نگاه رسام اين است كه چون كار دو نفره گفتگو محور است، كارگرداني و تصويربرداري‌اش هم راحت‌تر است و توليد ساده‌تري دارد. بر عكس، تك نفره‌ها تصويري‌تر است و توليدش هم سخت تر است. به قول رسام مثلا يك صفحه اكشن و تعقيب و گريز، 4 روز كار است و 4 صفحه ديالوگ را ممكن است بشود كم تر از يك روز و در عرض چند ساعت گرفت. اين، براي برنامه‌سازاني مثل آنها كه هميشه سعي مي‌كنند با توجه به شرايط و امكانات، كم خرج كنند خيلي راهكار خوبي است.
ديگر اين كه ما ايراني جماعت كلا با ديالوگ و گفتگو خيلي بهتر و راحت‌تر ارتباط برقرار مي‌كنيم.

چرا ديگر از اين‌جور برنامه‌ها خبري نيست؟
هم رسام و هم بيرنگ فكر مي‌كنند كه از اين مدل عروسك پوشيدني دو سري ساخته‌اند. ولي چي شد كه برنامه كم خرج و به ياد ماندني مثل «چاق و لاغر» ادامه پيدا نكرد و تمام شد؟

رسام مي‌گويد: «اين برنامه عروسكي بود و هزينه‌اش پايين بود و ما از سال 65 تا 69 هر سال به مناسبت دهه فجر در شبكه 2 برنامه داشتيم. حتي يك سال علاوه بر شبكه 2 ، برنامه كودك ويژه شبكه يك را هم ما كار كرديم كه اسمش بود «گلاب بپاش.» آن موقع كارگردان‌هاي مختلف در چند استوديو به صورت شبانه‌روزي كار مي‌كردند.»

بيرنگ هم اضافه مي‌كند: «راستش نمي‌دانم چرا ديگر نتوانستيم از اين جور برنامه‌ها بسازيم يا چرا كلا ديگر اين جور برنامه‌هاي موفق توليد نمي‌شود. به هرحال ما آن موقع در آن برنامه‌ها شو و واريته و ترانه را براي اولين بار وارد دنياي بچه‌ها كرديم. خلاصه تيم بزرگي روي اين برنامه‌هاي به ظاهر كوچك و كوتاه كار مي‌كرد و نتيجه‌اش هم لابد خوب بود كه بعد از اين همه سال در ذهن شما مانده. اين 2 عروسك ساده را بچه‌ها واقعا خيلي دوست داشتند.»

به قول رسام همه كارهاي به يادماندني مال دهه60 است. ولي حالا كه نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم كه انگار دهه 70 ، دهه از بين رفتن برنامه كودك‌هاي خوب و به يادماندني بود. از هيچ كدام از شخصيت‌هاي به يادماندني بچه‌ها مثل مدرسه موش‌ها، قورباغه سبز و بقيه در اين دهه هيچ خبري نيست. دهه 80 كه هيچي!

بيرنگ هم كه انگار دل‌پرتري از اين ماجرا دارد آهي مي‌كشد و اضافه مي‌كند: «ما حتي به فيلم سينمايي هم فكر كرده بوديم كه عملي نشد.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
اين كله‌‌پوك‌هاي‌ دوست داشتني
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن سخن دل :: تحلیل و تفسیر :: تفسیر و تحلیل های فرهنگی و هنری-
پرش به: