رضا درستکار
«کسي که در خواب است با کوچک ترين صدا و تلنگري از خواب برمي خيزد. امان
از کسي که خود را به خواب زده باشد؛ با صداي هيچ توپي از خواب برنخواهد
خاست.»
مثل قديمي
1- راستش مسابقه روزانه نويسي جشنواره را دوست ندارم؛ لااقل اينکه در خودم
چنين مايه و قابليتي را نمي بينم هر روز که فيلمي را مي بينم بلافاصله
درباره اش چيزکي بنويسم و از طريق نوشته ام، به شکلي اعلام کنم که؛ من هم
هستم، هر چند از اعلام وجود (من هستم) بدم نمي آيد و طبعاً اين حق را به
دوستان منتقد و مطبوعات مي دهم که در «سورچراني» 10 روزه منتقدان؛ حالا که
توجهي عمومي را به خود جلب کرده اند؛ نهايت بهره را ببرند.
به ويژه که در اينجا که ما هستيم، فقط همين 10 روز است که...
(اما، دوستان فکر نمي کنيد که ممکن است در اين فشار، ريزش هايي غيرقابل
بازيافت داشته باشيم؟، معمولاً صنعت سرگرمي با فشارهاي دائمي روبه روست و
محکوم است که جلوه هاي نو توليد کند؛ چه شد که از استاد بيضايي مي خواهيم
به جلوه هاي گذشته سينمايشان پايبند باقي بمانند؟،)
2- هنوز فيلم «عيار14» را نديده ام اما از ميان فيلم هاي ايراني که توفيق
يافتم ببينم، به شکلي اعجاب انگيز از فيلم آقاي بهرام بيضايي خوشم آمد و
لذت بردم. دوستاني که با اندک نوشته هاي حقير آشنايند، مي دانند که به
اصطلاح هرگز بيضايي دوست نبوده ام، و در ميان آثارش فقط« باشو غريبه کوچک»
را مي پسندم و هرگز فرصتي نيامده است که مطالبي درباره سينماي ايشان قلمي
کنم،
(بابت اين يادآوري هاي بي ربط، واقعاً عذر مي خواهم. مي دانم که واقعاً
خوش آمدن يا نيامدن و نوشتن يا ننوشتن بنده هيچ سودي و تاثيري در هيچ کجاي
عالم و به ويژه درباره اين سينما ندارد. البته اينجا، اين قول سقراط را مي
توان يادآوري کرد که امر زيبا، همان امر سودمند است. شايد ننوشتن چون مني،
زيباتر از چرند نوشتن باشد.)
3- بيش و کم و مانند ديگران اخبار مربوط به استاد بيضايي را پيگيري مي
کنم، ولي واقعاً نمي دانم که چرا فيلم قبلي شان را نساختند و چه شد که اين
يکي را ساختند و چه وچه...؛ به عنوان يک روش روشن ترجيح مي دهم به جاي هر
امر «فرامتني»، با «متن» و اثر آدم ها روبه رو شوم و پيش از ديدن «ما همه
خوابيم» فقط خرسند بودم که فيلمي از ايشان خواهيم ديد و نمي دانستم که چه
بوده و چه شده و چه و چه ... ، فقط کمي پيش تر در يک برنامه راديويي شنيدم
اين فيلم و يک فيلم ديگر مورد توجه مسوولان بوده و چه و چه... ( آيا مورد
توجه بودن فيلم ها توسط مسوولان خطايي نابخشودني است؟،) جدي نگرفتم، از
فضاسازي هاي اين طوي خوشم نمي آيد، با مشابه آنها براي مجيد مجيدي و
ديگران آشنايم و ترجيح مي دهم بدون هرگونه پيش داوري با متن و با خود اثر
روبه رو شوم. با اين فيلم اين طوري روبه رو شدم و به دلم نشست.
4- فکر نمي کنم به عنوان يک آدم کنار گود، بتوانم چيز تازه يي پيرامون
فيلم بگويم و به دانش همقطارمان بيفزايم. (بدون کنايه؛ در اين سورچراني 10
روزه، شکلي از دانستن در همه ما موج مي زند حتي وقتي چيز زيادي درباره
بعضي چيزها نمي دانيم. يادتان باشد نگفتم ما، همه چيزدان هستيم،)
اما به سهم خود و در مجال اندک اين ستون، چيزهايي به نظرم مي رسد که با
مخاطبان اين وجيزه در ميان مي گذارم. به هرحال همه مي دانيم که فرهنگ به
طور کلي کالايي تناقص آميز است؛ و ديگر ثابت شده است که هر فيلمي قائم به
تماشاگرش مي تواند ارزش ها و بازخوردهايي متفاوت داشته باشد.
5- گفتم که از «ما همه خوابيم» خوشم آمده است. فيلم را که در مقياس خودش
مي سنجم، مي بينم خيلي اثر پرملاط و دلنشيني از کار درآمده است؛ کم فروشي
نمي کند و تمامي داستانک ها و روايت ها را به سرانجام مي رساند. اينجا با
فيلمي طرفيم که از دل يک فيلم ديگر متولد مي شود و معاني ارجاعي و تلويحي
اش به قدر کفايت، ثقليت خود را مي يابد. بله، «ما همه خوابيم» در ظاهر يک
فيلم در فيلم است، اما در باطن فيلمي درباره پيچيدگي هاي روابط جاري در
دنياي معاصر ماست با همان پيچش هايي که در فيلم هاي جدي انتظار داريم و در
اينجا به قدري ساده مي نمايد که مي خواهيم به سادگي از کنارش بگذريم،
6- بياييد در «ما همه خوابيم» آن پنج اصل کلي فرم فيلم را به شکلي اجمالي مرور کنيم.
الف- کارکرد؛ به نظرم «ميزانسن» اصلي ترين کارکرد را در طول فيلم بيضايي
دارد. از طريق ميزانسن و چرخش هاي متناسب اش است که اولاً يک فاصله گذاري
حرفه يي با برخي از سکانس ها که بالقوه امکان تئاتري شدن دارند؛ صورت مي
پذيرد. ثانياً برخي عناصر دخيل در اين درام نظير ضبط صوت، گوشي دستي و
چاقو بار دراماتيک پيدا مي کنند و...
ب- شباهت و تکرار؛ فيلمي در حال فيلمبرداري است؛ عذر بازيگر نقش مردش را
مي خواهند. اينجا تکرار بعضي از همان نماها مبتني بر اصول فرمي فيلم به
الگويي پيش برنده معاني دلالت گر (يعني دادن تصويري از سمت وسوي مجموعه يي
از ارزش هاي ايدئولوژيک اجتماعي) کارکرد مي يابد.
در نيمه فيلم نيز عذر بازيگر نقش زن را مي خواهند و ... در پايان هم عذر
کارگردان را. اين نحوه نزديک شدن و ميني مال کردن روايت، علاوه بر مکرر
کردن پرسش هاي فيلم به انحاي گوناگون، به رواني فيلم و پيوستگي مضامين و
يکپارچگي ساختاري آن ياري رسانده است و چقدر هم خوب از آب درآمده.
ج- تفاوت و تمايز؛ سرمايه گذار اولي، يک هنرپيشه تجاري را جايگزين بازيگر
مرد فيلم مي کند. سرمايه گذار بعدي اما کنترات حضور دختر خاله اش را مي
پردازد که متفاوت از اولي است و تازه طرف ايستاده است و نظر هم مي دهد و
خود را ...
د- گسترش؛ نيم ساعت از فيلم گذشته است و فقط چشم هاي آموخته مي دانند که
اين «تکلف» در پردازش داستان مي تواند بازسازي صحنه هايي از يک فيلم ديگر
باشد. اين مقدمه طولاني است، اما درست است زيرا تمامي قصه برتنه اين مقدمه
طولاني تکيه داده است، زيرا براي تبيين و گسترش موضوع (اتفاقات محدود
بعدي) در مسير همين فيلم دومي که در حال ساخت است، بهترين روش است. اينجا
بايد گفت از تکيه فيلمساز به شرايط و فضاي سينماست که به معناي ارجاعي مي
رسيم و به بازخواني مکان ها و شخصيت ها و معني و ارتباط با آنها که کليت
اش را مي سازند.
ه- وحدت/ عدم وحدت؛ چند داستان در فيلم هست؛ زني که مي خواهد از طريق
سناريويي خودنوشته، به خاطر از دست دادن شوهر و بچه اش خود را بکشد؛ فيلمي
که توسط دلال ها، عقب و جلو کشيده مي شود؛ آدم هايي موثر و متخصص که از
حرفه خود کنار گذاشته مي شوند و جامعه يي که دارد «تماشا» مي کند.
در همه داستانک هاي فيلم کنشي در حال اتفاق است که روند هر کدام هم تند و
سريع است. اينکه از همه اين اتفاقات قرار است به آن انحناي مورد نظر برسيم
و مي رسيم؛ «ما همه خوابيم» را به فيلمي برجسته بدل کرده است.
قرار است درک تماشاگر از داستان از طريق الگوهاي روايت به ثمر برسد که مي
رسد. در اين فيلم مي دانيم که سينما و نمايش، چه ارزش والايي براي بيضايي
دارد و به محتواي مثبت انديشه او واقفيم، پس از نمايش گژديسگي و انحراف در
اين سينما، نبايد برآشوبيم.